اگر در سپه بعضی از سروران را
|
|
شد آهنگ دارائی آن جهانی
|
سر او سلامت که دارد ز رفعت
|
|
سزاواری فر تاج کیانی
|
زهی نیک رائی که معمار سعیت
|
|
بنای صلاح جهان راست بانی
|
اگر سد حفظ تو حایل نگردد
|
|
زمین پر شود ز آفت آسمانی
|
به دم دایم آتش فروزند مردم
|
|
ولیکن تو دانا دل از کامرانی
|
پی پستی شعلهی فتنه هرجا
|
|
دمیدی دمی کردی آتش نشانی
|
چو سهم جهادت به حکم اشارت
|
|
چو تیر قضا میرسد بر نشانی
|
سپاه تو را روز هیجا چه حاجت
|
|
بشست آزمائی و زورین کمانی
|
ز خاصیت خصمیت دشمنان را
|
|
کند موی سنجاب بر تن سنانی
|
جلالت کزین تنگ میدان برونست
|
|
از آن سو کند دهر را دیدهبانی
|
به عهد تو حکم سلاطین دیگر
|
|
همه ناروان چون زر ایروانی
|
زبان صلاح تو شمشیر قاطع
|
|
در اصلاح آفات آخر زمانی
|
به این طینت ای زینت چار عنصر
|
|
بر آب و گلت میرسد قهرمانی
|
سرا سرورا داد از دست دوران
|
|
که داد از ستم داد نامهربانی
|
بر افروخته آتشی در عذابم
|
|
که دودش رسیده به چرخ دخانی
|
دورنگی و یک رنگ سوزیش دارد
|
|
رخم را به حیثیت زعفرانی
|
که چون رنگ کارم دگرگون نگردد
|
|
به این اشگ کولاکی ارغوانی
|
ز دولاب گردانی آن مشعبد
|
|
کز آن غرق فتنه است این مصرفانی
|
ز من یوسفی گشته امسال غایب
|
|
که هجرش مرا کرده یعقوب ثانی
|
چه یوسف عزیزی به صد گنج ارزان
|
|
به بازار سودائیان معانی
|