وله ایضا فی مدح محمدخان ترکمان

بیا ای رسول از در مهربانی به من یاری کن چون یاران جانی
چنان زین کن از سعی رخش عزیمت که با باد صرصر کند همعنانی
چنان ره سر کن به سرعت که از تو ز صرصر سبک‌تر گریزد گرانی
چو بر خنک سیلاب سرعت نهی زین ز چشم من آموز سیلاب رانی
به جنبش در آر آنچنان باره‌ات را که گردد روان بخش عزم از روانی
گرت نیست مشکل به شوکت پناهان امانت سپاری ودیعت رسانی
غرض کاین گوهرهای بحر بلاغت که دارند در وزن و قیمت گرانی
ازین کمترین بنده‌ی کم بضاعت ببر ارمغانی به نواب خانی
سمی محمد که یکتاست اسمش در القاب تنزیلی آسمانی
به یک کارسازی که کاریست لازم غمی رابه دل کن به صد شادمانی
جهان داوران را خداوند و صاحب مصاحب به نواب صاحبقرانی
سکندر سپاهی که فرداست و یکتا در اقلیم گیری و کشورستانی
ایالت پناهی که بختش رسانده ز کرسی نشینی به کسری نشانی
پناه قزلباش کاندر شکوهش قدر باشکوه قزل ارسلانی
سر چرخ را دیده با افسر خود به درگاه خویش از بلند آستانی
ملقب به ظلم است از بس تفاوت در ایام او عدل نوشیروانی
ز تهدید عدل شدید انتقامش کند گله را گرگ سارق شبانی
درین دولت از روی نیروی صولت قوی پشت ازو شوکت ترکمانی
به قدر دو عمر از جهان بهره دارد شب و روز در عالم کامرانی
که بر دیده‌ی دولتش خواب گشته حرام از برای جهان پاسبانی