گر کنی در ایلغاری حکم بیمهلت روند
|
|
بختیان آسمان در زیر بارت بیجهاز
|
هست در چنگال عصفور تو عنقای فلک
|
|
راست چون پر کنده گنجشکی به چنگ شاهباز
|
مصر دولت را عزیزی و به منت میکشند
|
|
یوسفان با آن همه نازک دلیها از تو ناز
|
بس که با یک یک ز مملوکان خویشی مهربان
|
|
کار عشق افتاده یک محمود را با صد ایاز
|
خصم کج بنیاد اگر زد با تو لاف همسری
|
|
راستان را در میان باز است چشم امتیاز
|
در مشام جان خیال عطر نرگس پختهی عشق
|
|
گو علم برمیفراز از خامی سودا پیاز
|
ناتوان بازار رشک از بهر خصم ناتوان
|
|
گرم می ساز و بهر وجهش که خواهی میگداز
|
دشمن آهن دلت از سختی اندر بغض و کین
|
|
کام خواهد یافتن آخر ولی در کام گاز
|
داری اندر جمله معنی هزاران پردگی
|
|
همچو من شیدای هر یک صد هزاران عشقباز
|
نظم لعب آیین ما نسبت به آن لفظ متین
|
|
چون معلقهای طفلانست در جنب نماز
|
تا ره خواهش به دست آز پوید پای فقر
|
|
تا در دلها ز تاب فقر کوبد دست آز
|
چون در رزق خدا بر روی درویش و غنی
|
|
بر گدا و محتشم بادا در لطف تو باز
|