در وثاق خاص خود گرد یساق افشاند باز
|
|
آصف کرسی نشین مسند فراز سرفراز
|
باشکوه دور باش صولت هیبت لزوم
|
|
با فروغ آفتاب دولت حاسد گداز
|
وه چه آصف آن که در حصر صفاتش لازم است
|
|
با علو فطرت و طی لسان عمر دراز
|
اصل قانون بزرگی میرزا سلمان که هست
|
|
بینوایان را ز کوچک پروریها دلنواز
|
از دعای او به آهنگ اجابت در عراق
|
|
راست جوش کاروانست از صفاهان تا حجاز
|
ترک و تازی از مخالف تا مالف نسپرند
|
|
راه ایوان همایون گر ازو نبود جواز
|
رای ملک آرا که کرد از دانش عالم فروز
|
|
بیمشقت بر رخ دشمن در عالم فروز
|
گر نبودی سد او بودی چو سیلاب نگون
|
|
ظلم را بر ملک عیش ترک و تازی ترکنار
|
هست نازش بر نیاز پادشاهان دور نیست
|
|
گر به ایجاد چنین ذاتی بنازد بینیاز
|
کارسازیهای او در سازگار سلطنت
|
|
هست نقش منتخب از نقش دان کارساز
|
محض اعجاز است در اثنای حکم دار و گیر
|
|
از تعدی اجتناب و از تطاول احتراز
|
بر خلاف رای او گر آسمان را از کمان
|
|
تیر تدبیری جهد گرداندش تقدیر باز
|
خوانده خوان نوال از همت او جن و انس
|
|
رانده ملک وجود از بخشش او حرص و آز
|
ای صبا در گوش شه گو کای سلیمان زمان
|
|
بر سلیمان ناز کن اما به این آصف بناز
|
میشود ز آهنگ دور اما محل نفخ صور
|
|
بهر دفع ظلم قانونی که عدلش کرده ساز
|
در حقیقت آن قدرها از مزاج اوست فرق
|
|
بر مزاج پادشاهان کز حقیقت بر مجاز
|
ای مهین آصف که بر گرد سرت در گردشست
|
|
مرغ روح آصفبن برخیا از اهتزاز
|
برخی از اوصاف ذاتت طبع ازین طرز جدید
|
|
تا نکرد تا انشا به کام دل نشد دیوان طراز
|
نیست روزی کز برای ضبط گیتی نشنود
|
|
گوش تقدیر از زبان شخص تدبیر تو راز
|
آستانت را خرد با آسمان سنجید و یافت
|
|
عرش آن را در نشیب وفرش این را برفراز
|