ما را کنار گیر تو را خود کنار نیست
|
|
عاشق نواختن به خدا هیچ عار نیست
|
بی حد و بیکناری نایی تو در کنار
|
|
ای بحر بیامان که تو را زینهار نیست
|
زان شب که ماه خویش نمودی به عاشقان
|
|
چون چرخ بیقرار کسی را قرار نیست
|
جز فیض بحر فضل تو ما را امید نیست
|
|
جز گوهر ثنای تو ما را نثار نیست
|
تا کار و بار عشق هوای تو دیدهام
|
|
ما را تحیریست که با کار کار نیست
|
یک میر وانما که تو را او اسیر نیست
|
|
یک شیر وانما که تو را او شکار نیست
|
مرغان جستهایم ز صد دام مردوار
|
|
دامیست دام تو که از این سو مطار نیست
|
آمد رسول عشق تو چون ساقی صبوح
|
|
با جام بادهای که مر آن را خمار نیست
|
گفتم که ناتوانم و رنجورم از فراق
|
|
گفتا بگیر هین که گه اعتذار نیست
|
گفتم بهانه نیست تو خود حال من ببین
|
|
مپذیر عذر بنده اگر زار زار نیست
|
کارم به یک دم آمد از دمدمه جفا
|
|
هنگام مردنست زمان عقار نیست
|
گفتا که حال خویش فراموش کن بگیر
|
|
زیرا که عاشقان را هیچ اختیار نیست
|
تا نگذری ز راحت و رنج و ز یاد خویش
|
|
سوی مقربان وصالت گذار نیست
|
آبی بزن از این می و بنشان غبار هوش
|
|
جز ماه عشق هر چه بود جز غبار نیست
|