هزار خسرو و خان میدوند ناخوانده
|
|
گهی که بر سر خوانش صلای مهمان است
|
به پیش ابر نوالش کسی که با لب خشک
|
|
به دست کاسهی چوبین گرفته عمان است
|
خبر رسیده به توران که یک جهان آراست
|
|
که در عمارت ویران سرای ایران است
|
علو همت عالیش در جهانگیری
|
|
بری ز نصرت انصار و عون اعوان است
|
لباس کوشش صد ساله در قرار جهان
|
|
نظر به سعی جمیلش به قد یک آن است
|
ظهور جو هر صمصام اوست تا حدی
|
|
که در غلاف به چشم غنیم عریان است
|
ایا خدیو سلیمان سپه که هر مورت
|
|
درندهی جگر صد هزار ثعبان است
|
و یا محیط تلاطم اثر که هر شورت
|
|
بلند موج تراز صد هزار طوفان است
|
فتد به زلزله گوی زمین اگر بیند
|
|
که بر جبین تو چین در کف تو چوگان است
|
سر فلک در قصر تو را زمین فرساست
|
|
پر ملک سر خوان تو را مگس ران است
|
ز باد پویه به زانو زمین جهان پیماست
|
|
گهی که جنبش رانت مشیر یک ران است
|
به قدر جود تو در نیست در خزاین تو
|
|
اگرچه بیشتر از قطرههای باران است
|
ز بعد نامتناهی به طول برده سبق
|
|
تباعدی که کمال تو را ز نقصان است
|
بر آستان تو دایم گدا ز کثرت زر
|
|
چو گل جدید لباس و دریده دامان است
|
حسود نیز ازین غصهی جنون افزا
|
|
چو لالهی داغ به دل چاک در گریبان است
|
چو تیر رخصت قتل مخالفت خواهد
|
|
به دستبوس که رسم اجازه خواهان است
|
بیجواب تواضع دو تا کند قد خویش
|
|
کمان که قبضهی او بوسه گاه پیکان است
|
پر است عرصهی عالم ز شهسوار اما
|
|
یکی ز شاه سواران سوار میدان است
|
هزار نجم همایون طلوع گشته بلند
|
|
ولی یکیست که خورشید وش نمایان است
|
اگرچه در جسد هر زمین روان آبیست
|
|
همین یکیست که نام وی آب حیوان است
|