از عروج پاسبان بر بام قصر و منظرش
|
|
تارک عرش است منت کش ز پای نردبان
|
خوش جهانی خوش زبانی خوش جهانداریست این
|
|
کز پی امنیت عالم بماند جاودان
|
ای دل پرشوق کز تعجیل حال کردهای
|
|
کلک چوبین پای را در وادی مدحش روان
|
باش تا خود صور اسرافیل عدلش بردمد
|
|
کشتگان ظلم بردارند سر زین خاکدان
|
باش تا این شوکت سرکوب یک سر بشکند
|
|
بیضههای سرکشی را در کلاه سرکشان
|
باش تا زین دولت بیدار برخیزد دگر
|
|
دولت طهماسب شاهی را سر از خواب گران
|
باش تا ایام گلها بشکفاند زین بهار
|
|
واندرین بستان پدید آید بهار بیخزان
|
باش تا دوران شجرها بردماند زین چمن
|
|
کز بلندی سایه اندازند بر باغ جنان
|
باش تا شاهان برای خونبهای خویشتن
|
|
مال از روم آورند و باج از هندوستان
|
باش تا بر ظالم اجرای سیاست چون شود
|
|
عدل گوید القتال و ظلم گوید الامان
|
باش تا بهر وفور جیش و جمعیت رسد
|
|
از دیار استمالت کاروان درکاروان
|
باش تا باران ابر در فشان رحمتش
|
|
در گوهر گیرد جهان را قیروان تا قیروان
|
باش تا ازرفعت قدر و علوشان شوند
|
|
نقطههای قاف اقبال بلندش فرقدان
|
باش تا دانا و نادان را کند از هم جدا
|
|
موشکافیهای این مردم شناس نکتهدان
|
از شهان معنی و صورت جلوس هفت شاه
|
|
بر سریر کامکاری شد در این دولت عنان
|
پادشاه اولین سلطان صفی که آوازهاش
|
|
با و جود ترک دنیا بر گذشت از آسمان
|
شاه ثانی شاه حیدر کاو هم از همت نکرد
|
|
میل دنیا با وجود قدر ذات و عظم شان
|
شاه ثالث شاه اسمعیل دین پرور که داد
|
|
مذهب اثنا عشر را او رواج اندر جهان
|
شاه رابع پادشاه بحر و بر طهماسب شاه
|
|
آن که آمد با زمانش توامان امن و مان
|
شاه خامس شاه اسمعیل ثانی کان چه کرد
|
|
قاصر است از شرح آن تاریخ گویان را زبان
|