بلقیس آمد از تتق سلطنت برون
|
|
از بهر آن ستوده سلیمان نوجوان
|
بلقیس نه خدیجهی خورشید احتجاب
|
|
کز حوریان حلهنشین میدهد نشان
|
معصومهی ستیزه که ستار واحدش
|
|
در هفت پرده کرده ز چشم جهان نهان
|
گیتی فروز شمسهی ایوان سلطنت
|
|
مصباح دودمان کبیر امیرخان
|
از عفتش فزون نتوان یافت عفتی
|
|
الا عفاف سیده آخرالزمان
|
القصه آن دو ماه نور از طالع کبیر
|
|
با همچو یافتند ز جنسیت اقتران
|
بر صفحهی خیال که باد ایمن از زوال
|
|
طبع مورخ از مدد خامه بیان
|
این خسروانه بیت روان زد رقم که هست
|
|
تاریخ این مقارنه هر مصرعی از آن
|
باهم به جان شدند قرین آن دو ماه نو
|
|
بلقیس کامکار و سلیمان کامران
|
طبع تو محتشم چو در اثنای عقد نظم
|
|
آورد این دو مصرع تاریخ بر زبان
|
بعد از قرار قافیه و التزام بحر
|
|
کاین هر دو راست بعد ز تاریخ یک جهان
|
گو لاف سحر زن که به این فکرهای دور
|
|
در دور خویش دعوی اعجاز میتوان
|