فی مدح امیر اعظم یوسف بیک بن محمدخان ترکمان

بلقیس آمد از تتق سلطنت برون از بهر آن ستوده سلیمان نوجوان
بلقیس نه خدیجه‌ی خورشید احتجاب کز حوریان حله‌نشین می‌دهد نشان
معصومه‌ی ستیزه که ستار واحدش در هفت پرده کرده ز چشم جهان نهان
گیتی فروز شمسه‌ی ایوان سلطنت مصباح دودمان کبیر امیرخان
از عفتش فزون نتوان یافت عفتی الا عفاف سیده آخرالزمان
القصه آن دو ماه نور از طالع کبیر با همچو یافتند ز جنسیت اقتران
بر صفحه‌ی خیال که باد ایمن از زوال طبع مورخ از مدد خامه بیان
این خسروانه بیت روان زد رقم که هست تاریخ این مقارنه هر مصرعی از آن
باهم به جان شدند قرین آن دو ماه نو بلقیس کامکار و سلیمان کامران
طبع تو محتشم چو در اثنای عقد نظم آورد این دو مصرع تاریخ بر زبان
بعد از قرار قافیه و التزام بحر کاین هر دو راست بعد ز تاریخ یک جهان
گو لاف سحر زن که به این فکرهای دور در دور خویش دعوی اعجاز می‌توان