ایضا من نتایج طبعه فی مدح سلطان الافهم محمد امین سلطان ترکمان

نهیش به روی سیل نگون دست اگر نهد پس خم زنان رود به عقب تا به کوهسار
بر رخش گرم جوش ببین گر ندیده‌ای کانسان ز اقتدار بود اژدها سوار
از هم بپاشد و تل خاکستری شود بیند اگر به قهر درین نیلگون حصار
هست از برای سوختن خرمن عدو کافی ز آتش غضبش گرمی شرار
ای مالک رقاب ملوک سخن که هست بر مدحت تو سلسله‌ی نظم را مدار
هرکس به مدعای دگر از سحاب نظم بر کشت دولت تو ز شعر است رشحه بار
مقصود ومدعای من اما ز مدح تو اینست این که نام تو سلطان نامدار
زیب کلام و زینت دیوان من شود گوش قوای مدرکه را نیز گوشوار
هر نقطه هم شود ز سوادش به هند و روم داغ دل هزار خدیو بزرگوار
زین لاف و دعوی احسن و اولاست محتشم خاموش گشتن و به دعا کردن اختصار
تا نام داوران به دواوین شود رقم وز خوش کلامی شعرا یابد اشتهار
از نام آن سپهر امارت کلام من مشهور شرق و غرب بود آفتاب‌وار