به جان تو که سوگند عظیمست
|
|
که جانم بیتو دربند عظیمست
|
اگر چه خضر سیرآب حیاتست
|
|
به لعلت آرزومند عظیمست
|
سخنها دارم از تو با تو بسیار
|
|
ولی خاموشیم پند عظیمست
|
هر آن کز بیم تو خاموش باشد
|
|
اگر چه خر خردمند عظیمست
|
هر آن کس کو هنر را ترک گوید
|
|
ز بهر تو هنرمند عظیمست
|
فکندم خویش را چون سایه پیشت
|
|
فکندن پیشت افکند عظیمست
|
که بغداد تو را داد بزرگست
|
|
سمرقند تو را قند عظیمست
|
حریصم کرد طمع داد قندت
|
|
اگر چه بنده خرسند عظیمست
|
بریدستی مرا از خویش و پیوند
|
|
که دل را با تو پیوند عظیمست
|
خمش کن همچو عشق ای زاده عشق
|
|
اگر چه گفت فرزند عظیمست
|
رکاب شمس تبریزی گرفتم
|
|
که زین شمس زرکند عظیمست
|