ایضا فی مدیح ولیخان سلطان ترکمان

مخزن خویش از زر انجم کند در دم تهی گر فلک یکدم کند طبع درم بخش از تو وام
بس که از حصر افزون بس که رفت از حد برون میل خاص و لطف عامت با خواص و با عوام
نیک و بد را با تو اخلاصیست کز آرام خود دست می‌دارند تا آرام گردد با تو رام
آن زجاجی چامه هر شب بر تو می‌سازد حلال خون خود تا بادلارایان بیارامی به کام
من ز چشم آرام غارت می‌کنم تا از دعا خواب را بر دیده‌ی بخت تو گردانم حرام
وز پی حمل دعایت با خشوع بی‌شمار زین بلند ایوان فرود آرم ملایک را تمام
سرورا در شکرستان ثنایت محتشم کش خرد می‌خواند دایم طوطی شکر کلام
حال با صد تلخ کامی گشته در حبس قفس مبتلای صد الم بند مید هر کدام
گر نمی‌بود این چنین می‌گشت گرد درگهت با دگر خوش لهجه‌های باغ معنی صبح و شام
الغرض نواب سلطان را سلام و تهنیت می‌تواند از زبان خامه گفتن والسلام
تا بود در روزگار آئین عید و تهنیت خاصه بر درگاه تعظیم سلاطین عظام
از زبان لوح و کرسی و سپهر و مهر و ماه تهنیت گویت لب روح‌الامین باشد مدام