ز لطف خاص خود این بلدهاش خدای علیم
|
|
که شهر خاص علی بود بی مضایقه داد
|
جز او که والی معمورهای چنین شده است
|
|
ندیده گنج کسی در اماکن آباد
|
عنان به دست ندادش چنان که بستاند
|
|
که کرد بخت بلندش سوار رخش مراد
|
متاع هرکه چو نظم منش رواجی نیست
|
|
به عهد او شده بازار کاسدیش کساد
|
چو ظلم گشت درین بلده کم وز یاوریش
|
|
اساس داوریش را خدا زیاد کند
|
رسید عید و دل جمله تهنیت گویان
|
|
ز دیدن رخ او کامیاب و خرم و شاد
|
تو را چو پای روان نیست محتشم که روی
|
|
به سده بوسی آن نیر سپهر سداد
|
به دستیاری نظمی که عزت تو ازوست
|
|
زبان خامه بجنبان پی مبارکباد
|
امید آن که بود تا ز کعبه نام و نشان
|
|
که هست بر درش امروز ازدحام عباد
|
بود جناب معلای او مطاف انام
|
|
به مصطفای معلا و عترت امجاد
|