فی مدح خلاصه الوزراء میرزا عبدالله جابری

الا ای نیر گیتی فروز اوج استیلا که خشت آستانت راست سقف آسمان در ظل
تو نور تربیت از ثقبه میم کمال خود اگر بیرون فرستی ذات هر ناقص شود کامل
ز روی خشم اگر چشم افکنی بر چشمه‌ی حیوان شراب وی به آن جان‌پروری زهری شود قاتل
عمل فرما توئی کاندر جهانند از هراس تو همه عمال دیوان بهترین عمال را عامل
عجالت خواه شد خصم تو از دولت به حمداله که بر وی زود شد ظاهر مل دولت عاجل
اکابر اعتضادا محتشم ادنی غلام تو که هست از حق گذاریها به شغل مدحتت شاغل
ندارد هیچ چیز اما چو زلف عنبرین مویان پریشان حالتی دارد مباش از حال او غافل
ز بخت سعد تا فرزند ذوالاقبال ذی فطرت بجای جد و اب قائم‌مقامی را بود قایل
تو باشی جانشین اعتمادالدوله از دولت دگر نایب مناب جد عالی داور عادل
خلایق تا امان یابند از دست اجل بادا به قصد جان بد خواهت اجل عاجل امان راجل