الا ای نیر گیتی فروز اوج استیلا
|
|
که خشت آستانت راست سقف آسمان در ظل
|
تو نور تربیت از ثقبه میم کمال خود
|
|
اگر بیرون فرستی ذات هر ناقص شود کامل
|
ز روی خشم اگر چشم افکنی بر چشمهی حیوان
|
|
شراب وی به آن جانپروری زهری شود قاتل
|
عمل فرما توئی کاندر جهانند از هراس تو
|
|
همه عمال دیوان بهترین عمال را عامل
|
عجالت خواه شد خصم تو از دولت به حمداله
|
|
که بر وی زود شد ظاهر مل دولت عاجل
|
اکابر اعتضادا محتشم ادنی غلام تو
|
|
که هست از حق گذاریها به شغل مدحتت شاغل
|
ندارد هیچ چیز اما چو زلف عنبرین مویان
|
|
پریشان حالتی دارد مباش از حال او غافل
|
ز بخت سعد تا فرزند ذوالاقبال ذی فطرت
|
|
بجای جد و اب قائممقامی را بود قایل
|
تو باشی جانشین اعتمادالدوله از دولت
|
|
دگر نایب مناب جد عالی داور عادل
|
خلایق تا امان یابند از دست اجل بادا
|
|
به قصد جان بد خواهت اجل عاجل امان راجل
|