این قصیده را در مدح خواجه آصف صفات ابوالقاسم بک وزیر گفته‌اند

که اگر شق شود از غم چو قلم نیست محال و گر از غصه چو نالی شود امکان دارد
تا به ذیل کرمت دست توسل زده‌ام سیل اشک از مژه‌اش سر به گریبان دارد
جگر حرب ندارد بمن اما ز حسد پاره پاره‌ی جگری بر سر مژگان دارد
محتشم را که خرد داشته بر مداحی سبب اینست که ممدوح سخندان دارد
نیست در بند زر و سیم که از نقد سخن یک جهان گنج نهان در دل ویران دارد
در مدیح تو که نامت شرف دیوان‌هاست اهتمام از پی آرایش دیوان دارد
تا به دریای هوا کشتی زرین هلال گذر از گردش این گنبد گردان دارد
کشتی جاه تو را فیض دعای فقرا سالم از تفرقه و امن ز طوفان دارد