تو جان و جهانی کریما مرا
|
|
چه جان و جهان از کجا تا کجا
|
که جان خود چه باشد بر عاشقان
|
|
جهان خود چه باشد بر اولیا
|
نه بر پشت گاویست جمله زمین
|
|
که در مرغزار تو دارد چرا
|
در آن کاروانی که کل زمین
|
|
یکی گاوبارست و تو ره نما
|
در انبار فضل تو بس دانههاست
|
|
که آن نشکند زیر هفت آسیا
|
تو در چشم نقاش و پنهان ز چشم
|
|
زهی چشم بند و زهی سیمیا
|
تو را عالمی غیر هجده هزار
|
|
زهی کیمیا و زهی کبریا
|
یکی بیت دیگر بر این قافیه
|
|
بگویم بلی وام دارم تو را
|
که نگزارد این وام را جز فقیر
|
|
که فقرست دریای در وفا
|
غنی از بخیلی غنی ماندهست
|
|
فقیر از سخاوت فقیر از سخا
|