بیار آن که قرین را سوی قرین کشدا
|
|
فرشته را ز فلک جانب زمین کشدا
|
به هر شبی چو محمد به جانب معراج
|
|
براق عشق ابد را به زیر زین کشدا
|
به پیش روح نشین زان که هر نشست تو را
|
|
به خلق و خوی و صفتهای همنشین کشدا
|
شراب عشق ابد را که ساقیش روح است
|
|
نگیرد و نکشد ور کشد چنین کشدا
|
برو بدزد ز پروانه خوی جانبازی
|
|
که آن تو را به سوی نور شمع دین کشدا
|
رسید وحی خدایی که گوش تیز کنید
|
|
که گوش تیز به چشم خدای بین کشدا
|
خیال دوست تو را مژده وصال دهد
|
|
که آن خیال و گمان جانب یقین کشدا
|
در این چهی تو چو یوسف خیال دوست رسن
|
|
رسن تو را به فلکهای برترین کشدا
|
به روز وصل اگر عقل ماندت گوید
|
|
نگفتمت که چنان کن که آن به این کشدا
|
بجه بجه ز جهان همچو آهوان از شیر
|
|
گرفتمش همه کان است کان به کین کشدا
|
به راستی برسد جان بر آستان وصال
|
|
اگر کژی به حریر و قز کژین کشدا
|
بکش تو خار جفاها از آن که خارکشی
|
|
به سبزه و گل و ریحان و یاسمین کشدا
|
بنوش لعنت و دشنام دشمنان پی دوست
|
|
که آن به لطف و ثناها و آفرین کشدا
|
دهان ببند و امین باش در سخن داری
|
|
که شه کلید خزینه بر امین کشدا
|