نام شتر به ترکی چه بود بگو دوا
|
|
نام بچه ش چه باشد او خود پیش دوا
|
ما زاده قضا و قضا مادر همهست
|
|
چون کودکان دوان شدهایم از پی قضا
|
ما شیر از او خوریم و همه در پیش پریم
|
|
گر شرق و غرب تازد ور جانب سما
|
طبل سفر ز دست قدم در سفر نهیم
|
|
در حفظ و در حمایت و در عصمت خدا
|
در شهر و در بیابان همراه آن مهیم
|
|
ای جان غلام و بنده آن ماه خوش لقا
|
آن جاست شهر کان شه ارواح میکشد
|
|
آن جاست خان و مان که بگوید خدا بیا
|
کوته شود بیابان چون قبله او بود
|
|
پیش و سپس چمن بود و سرو دلربا
|
کوهی که در ره آید هم پشت خم دهد
|
|
کای قاصدان معدن اجلال مرحبا
|
همچون حریر نرم شود سنگلاخ راه
|
|
چون او بود قلاوز آن راه و پیشوا
|
ما سایه وار در پی آن مه دوان شدیم
|
|
ای دوستان همدل و همراه الصلا
|
دل را رفیق ما کند آن کس که عذر هست
|
|
زیرا که دل سبک بود و چست و تیزپا
|
دل مصر میرود که به کشتیش وهم نیست
|
|
دل مکه میرود که نجوید مهاره را
|
از لنگی تنست و ز چالاکی دلست
|
|
کز تن نجست حق و ز دل جست آن وفا
|
اما کجاست آن تن همرنگ جان شده
|
|
آب و گلی شدهست بر ارواح پادشا
|
ارواح خیره مانده که این شوره خاک بین
|
|
از حد ما گذشت و ملک گشت و مقتدا
|
چه جای مقتدا که بدان جا که او رسید
|
|
گر پا نهیم پیش بسوزیم در شقا
|
این در گمان نبود در او طعن میزدیم
|
|
در هیچ آدمی منگر خوار ای کیا
|
ما همچو آب در گل و ریحان روان شویم
|
|
تا خاکهای تشنه ز ما بر دهد گیا
|
بی دست و پاست خاک جگرگرم بهر آب
|
|
زین رو دوان دوان رود آن آب جویها
|
پستان آب می خلد ایرا که دایه اوست
|
|
طفل نبات را طلبد دایه جا به جا
|