در مدح و منقبت حضرت امیرالممنین علی‌ابن ابی‌طالب علیه‌السلام

دو جهانند یکی عالم فانی و یکی عالم قدر تو کاندر کنف اوست فلک
واندرین دایره در پهلوی آن هر دو جهان چرخ بسیار بزرگ است به غایت کوچک
گر کند نهی سکون امر تو در پست و بلند تا دم صبح نه شور ای ملک انس و ملک
نستد آب ز رفتار و نه باد از جنبش نه فتد مرغ ز پرواز ونه آهو از تک
با سهیل کرمت در چمن ار تیغ غرور نشکافد سپر لاله‌ی حمرا سپرک
رتبه‌ی ذات تو را شعله‌ی انوار ظهور تا به حدیست که بی‌مدر که گردد مدرک
داندت بی‌بصری همسر اغیار که او تاج شاهی نشناسد ز کلاه ازبک
صیت عدل تو و آوازه‌ی اوصاف عدوت غلغل کوس شهنشاهی و بانگ تنبک
هم ترازوی تو در عدل بود آن که چو تو سر نیارد به زر و سیم فرو چون عدلک
گر شود پرتو تمییز تو یک ذره عیان زرد روئی کشد از پیشه‌ی خود سنگ محک
از درت کی به در غیر رود هرکه کند فهم لذات جنان درک عقوبات درک
بک فی دایرةالارض و ما حادیها طرق سالکها فی کنف الله سلک
هر که ریزد می بغض تو به جام آخر کار از سر انگشت تاسف دهدش دور گزک
به میان حرف تو در صفحه‌ی دل کرده مقام دگران جا به کران یافته چون نقطه‌ی شک
پرکم از سجده‌ی اصنام نبد خصم تو را نصب بیگانه به جای نبی و غصب فدک
از ازل تا به ابد بهره چه باید ز سلوک سالکی را که ره حب تو نبود مسلک
محتشم صبح ازل راه به مهرت چون برد لقد استعصم والله به واستمسک
گرچه هستش ز هوا و هوس و غفلت نفس جرم بسیار و خطا بی‌حد و طاعت اندک
غیر از آن عروه وثقی و از آن حبل متین نیست چیز دگرش در دو جهان مستمسک
دست چوبک زن تقریر به آهنگ رحیل چون زند در دروازه‌ی عمرش چوبک