آن که درد همه کس رابه تو فرمود علاج
|
|
ساخت پیش از همه ما را به علاجت محتاج
|
آن که مفتاح در گنج شفا دارد به تو
|
|
خانهی صحت من کرد به حکمت تاراج
|
حکمت این بود که مثل تو مسیحا نفسی
|
|
دهدم صحت جاوید به اعجاز علاج
|
بر سرم نیست طبیبی که با شفاق آید
|
|
بهر تشخیص مرض بر سر تصحیح مزاج
|
چه مزاجی که فتد لرزه بر اعضای طبیب
|
|
گر نهد دست به نبضم ز پی استمزاج
|
با دلم عقدهی درد از گره ابروی بخت
|
|
میکند آن چه کند سنگ فلاخن به زجاج
|
زورق طاقت احباب به گرداب افتد
|
|
گر شود نیم نفس قلزم دردم مواج
|
میکند هر نفس این درد به صد گونه نهیب
|
|
طایر روح مرا از قفس تن اخراج
|
من به این زنده که از پیر خرد میشنوم
|
|
که ای دل غمزدهات تیز الم را آماج
|
نسخهی لطف حکیمی است علاجت که کنند
|
|
از شفاخانهی او شاه و گدا استعلاج
|
غرهی ناصیهی ملک و ملل قاسم بیک
|
|
که سهیل نسقش دین ودول راست سراج
|
سرفرازی که به دست نصف کرده بلند
|
|
فرق شاهی ز سر سلطنت از تاج رواج
|
مصلحی کز اثر مصلحتش شاید اگر
|
|
خسرو هند ستاند ز شه روم خراج
|
سروری کو به بلند اختری او که بود
|
|
پادشه را در تقویتش زینت تاج
|
کو حریفی به حریف افکنی او که برند
|
|
از تنزل به درش باج ستانان هم باج
|
چتر دارائی ازو گشت مرتب نه ز غیر
|
|
اطلس چرخ محال است که سازد نساج
|
چه سراجیست فروزندهی رخ همت او
|
|
که رخ فقر ندید آن که ازو کرد اسراج
|
ای تو را پایهی حکمت ز فضیلت بر عرش
|
|
همچو پای نبی از فضل خدا بر معراج
|
کرده بیمنهج اسباب و علامات بیان
|
|
از اشارات به قانون شفا صد منهاج
|
خلق در طوف درت مرغ بقا صید کنند
|
|
در حرم گرچه مجوز نبود صید از حاج
|