در مدح میر محمدی خان فرماید

ز ترکتاز تو بر ران آسمان مه نو نشان تازه‌ای از زخم نعل یکران است
تن فلک هدف ناوک زره بر تست که از ستاره بر او صد هزار پیکان است
سپهر منزلتا سرو را اگرچه مرا هزار گونه شکایت ز دست دوران است
ولی به خوشدلی دولت ملازمتت هزار منتم از روزگار بر جان است
به یک عطیه ز لطف تو می‌شوم قانع که فی‌الحقیقه به از صد هزار احسان است
اجازه ده که ز احوال خویش یک دو سه حرف ادا کنم که سزاوار سمع سلطان است
عدوی سرکش من آتشی است تیز و مرا برای کشتن او صد دلیل و برهان است
منم که در چمن مدح حیدر کرار همیشه بلبل طبعم هزار دستان است
سیه دلی که بود در دلش عداوت من بسان هیمه‌ی دوزخ سزاش نیران است
منم فصیح زبان عندلیب خوش نفسی که باغ منقبت از طبع من گلستان است
منافقی که هلاک من از خدا خواهد هلاک ساختن او رواج ایمان است
منم فدائی آل علی و مدعیم به این که دشمن من گشته خصم ایشان است
رعایت دل من واجبست کشتن او گناه نیست که کفاره‌ی گناهان است
شعار من شب و روزست مدح حیدر و آل گواه دعوی من کردگار دیان است
فعال خصم بدافعال من ز اول عمر چو ظاهر است چه حاجت به شرح تبیانست
دل مکدرش از زنگ جهل خالی نیست ولی تنش ز لباس کمال عریان است
غرور مال چنان کرده غارت دینش که غافل از غضب شاه و قهر سلطان است
به قبض روح پلیدش فرست قورچه‌ای کنون که قابض تمغای ملک کاشان است
که از توجه پاکان و آه غمناکان درین دو روزه به خاک سیاه یکسان است
به او مجال حکایت مده که هر نفسش در آستین حیل صد هزار دستان است