تا چند تو پس روی به پیش آ
|
|
در کفر مرو به سوی کیش آ
|
در نیش تو نوش بین به نیش آ
|
|
آخر تو به اصل اصل خویش آ
|
هر چند به صورت از زمینی
|
|
پس رشته گوهر یقینی
|
بر مخزن نور حق امینی
|
|
آخر تو به اصل اصل خویش آ
|
خود را چو به بیخودی ببستی
|
|
میدانک تو از خودی برستی
|
وز بند هزار دام جستی
|
|
آخر تو به اصل اصل خویش آ
|
از پشت خلیفهای بزادی
|
|
چشمی به جهان دون گشادی
|
آوه که بدین قدر تو شادی
|
|
آخر تو به اصل اصل خویش آ
|
هر چند طلسم این جهانی
|
|
در باطن خویشتن تو کانی
|
بگشای دو دیده نهانی
|
|
آخر تو به اصل اصل خویش آ
|
چون زاده پرتو جلالی
|
|
وز طالع سعد نیک فالی
|
از هر عدمی تو چند نالی
|
|
آخر تو به اصل اصل خویش آ
|
لعلی به میان سنگ خارا
|
|
تا چند غلط دهی تو ما را
|
در چشم تو ظاهرست یارا
|
|
آخر تو به اصل اصل خویش آ
|
چون از بر یار سرکش آیی
|
|
سرمست و لطیف و دلکش آیی
|
با چشم خوش و پرآتش آیی
|
|
آخر تو به اصل اصل خویش آ
|
در پیش تو داشت جام باقی
|
|
شمس تبریز شاه و ساقی
|
سبحان الله زهی رواقی
|
|
آخر تو به اصل اصل خویش آ
|