ناگه پس از دو سال فرستاده فقیر
|
|
کایام روزیش اجل ناگهان کند
|
آورده نقد نقد برادر ولی چه نقد
|
|
نقدی که دخل کیسه ز خرجش زیان کند
|
من مرد کمبضاعت و او طفل پرهوس
|
|
با این دو وضع مرد معیشت چسان کند
|
چشمم به اوست باز ولی روز مفلسی
|
|
از چشم من به گریه جهان را نهان کند
|
پشتم به اوست راست ولی وقت بیزری
|
|
قد من از کشاکش خواهش کمان کند
|
پایم روان ازوست ولی چون بیطلب
|
|
گیرد مرا میان روش از من کران کند
|
آرام بخشم اوست ولی چون برغم زر
|
|
دست آردم به جیب دلم را طپان کند
|
ادبار بین که بی درمی چون من از عراق
|
|
نظمی روان به جانب هندوستان کند
|
کاندر چهار رکن فصیحی که بشنود
|
|
وصف فصاحتش به دو صد داستان کند
|
وآن نظم مدح نکته شناسی بود که او
|
|
از بهر نکتهدان کف و دل بحر و کان کند
|
وز رای چارهساز به اندک توجهی
|
|
قادر بود که در بدن مرده جان کند
|
ممکن بود که نیم اشارت ز حاجبش
|
|
حاجت روائی من بیخانمان کند
|
وان گه کند تغافل و آید رسول من
|
|
نوعی که از جفای مقارض فغان کند
|
خواهد کرایه دو سره یک سر از فقیر
|
|
وز بار قرض پشت فقیرم گران کند
|
حاشا که جنس شعر به بازار جودشاه
|
|
آرد کسی به نیت سود و زیان کند
|
گویا ندیده خسرو عهد آن قصیده را
|
|
تا کار من به عهدهی یک کاردان کند
|
یا دیده و نخواهد ز اشغال سلطنت
|
|
تا خود رسد به دردم و درمان آن کند
|
یا خوانده و نکرده تحمل رسول من
|
|
تا شه به وقت خود کرم بیکران کند
|
یا کرده او تحمل و دیگر به یاد شاه
|
|
نورده کس که به اصلهی او را روان کند
|
یا شه بیاد داشته و ز کین مصابری
|
|
نگذاشته که چاره این ناتوان کند
|