این بار خود مراد من اندک حمایتیست
|
|
از لطف شه که هست به از گنج شایگان
|
هم گشتهام به این صله قانع که درد کن
|
|
از من قراضهای که بود نزد این و آن
|
گردد به یک اشاره نواب کامیاب
|
|
واصل به قاصدان من تیره خان و مان
|
هم گفتهام که هرچه از آن جانب آورند
|
|
این جا برسم جایزه آرند در میان
|
استغفرالله این چه سخنهاست محتشم
|
|
نطق فضول را ببر از خامشی زبان
|
قانع شدن به کشوری از خاتمی چنین
|
|
کفر است کفر مشرب اهل کرم بدان
|
گر برد بهر ازو صله گیری چنان که برد
|
|
کز آب بحر مورچهای تر کند دهان
|
شاها درین قصیده نبودی اگر مرا
|
|
تعجیل قاصدان سبب سرعت لسان
|
در سلک نظم از سر فکرت کشیدمی
|
|
صد در که کس نیافتی اندر هزار کان
|
این طاعت ارچه نیک نکردم ادا ولی
|
|
شد در قضا نمودن آن طبع من جوان
|
گر مرگ امان دهد بفرستم به درگهت
|
|
هر در که مانده در صدف آخرالزمان
|