گر زان که نهای طالب جوینده شوی با ما | ور زان که نهای مطرب گوینده شوی با ما | |
گر زان که تو قارونی در عشق شوی مفلس | ور زان که خداوندی هم بنده شوی با ما | |
یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند | گر مردهای ور زنده هم زنده شوی با ما | |
پاهای تو بگشاید روشن به تو بنماید | تا تو همه تن چون گل در خنده شوی با ما | |
در ژنده درآ یک دم تا زنده دلان بینی | اطلس به دراندازی در ژنده شوی با ما | |
چون دانه شد افکنده بررست و درختی شد | این رمز چو دریابی افکنده شوی با ما | |
شمس الحق تبریزی با غنچه دل گوید | چون باز شود چشمت بیننده شوی با ما |