ایضا در مدح شاه‌زاده پریخان خانم فرماید

گر فتد بر ضعفا پرتوی از تربیتت ای قدر قضا قدرت گردون مقدار
پشه و مور و ملخ فی‌المثل ار عظم شوند همه پیل افکن و اژدر در و سیمرغ شکار
من کزین بیشتر از رهگذر پستی بخت داشتم تکیه که از خار و خس راهگذار
این دم از لطف تو ای شمسه‌ی ایوان شرف این دم از عون تو ای زهره‌ی گردون وقار
پای بر مسند مه می‌نهم از استیلا تکیه بر بالش خود می‌کنم از استکبار
وین هنوز اول آثار ترقیست که من تازه باغ شجرانگیزم و تو ابر بهار
بنده پرور ملکا گر چه ز دارائی ملک داری از هند و حبش تا بدر چین و تتار
جان فشانند غلامان فدائی بی‌حد مدح خوانند مطیعان ثنائی بسیار
یک غلام است ولیکن ز سیاه و ز سفید یک مطیع است ولیکن ز کبار و ز صغار
که اگر دست اجل جیب حیاتش بدرد وندرین بقعه کند نقد بقا بر تو نثار
وز گلستان ثنای تو به حسرت به برد بلبل نطق وی آن طایر نادر گفتار
جای او هیچ ستاینده نگیرد در دور گر کند تا باید سعی سپهر دوار
محتشم لاف گزاف این همه سبحان‌الله خود ستائیست کند به که کنی استغفار
پیش بلقیس و شی کز پیش از حور و پری فوج فوج‌اند دوان بنده‌وش و چاکروار
تو که باشی که کنی چاکری خود ظاهر تو که باشی که کنی بندگی خود اظهار
از تو این بس که دهی آینه‌ی او ترتیب از تو این بس که کنی ادعیه‌ی او تکرار
آفتابا به خدائی که خداوندی اوست سبب ظابطه رابطه‌ی لیل و نهار
به رسولی که شب طاعت از افراط قیام خواند مزملش از غایت رافت جبار
به امیری که در احرام نمازش هر شب بانگ تکبیر ز تکبیر رسیدی به هزار
کاندرین ظلمت شب کز اثر خواب گران نیست جز چشم من و چشم کواکب بیدار