گر فتد بر ضعفا پرتوی از تربیتت
|
|
ای قدر قضا قدرت گردون مقدار
|
پشه و مور و ملخ فیالمثل ار عظم شوند
|
|
همه پیل افکن و اژدر در و سیمرغ شکار
|
من کزین بیشتر از رهگذر پستی بخت
|
|
داشتم تکیه که از خار و خس راهگذار
|
این دم از لطف تو ای شمسهی ایوان شرف
|
|
این دم از عون تو ای زهرهی گردون وقار
|
پای بر مسند مه مینهم از استیلا
|
|
تکیه بر بالش خود میکنم از استکبار
|
وین هنوز اول آثار ترقیست که من
|
|
تازه باغ شجرانگیزم و تو ابر بهار
|
بنده پرور ملکا گر چه ز دارائی ملک
|
|
داری از هند و حبش تا بدر چین و تتار
|
جان فشانند غلامان فدائی بیحد
|
|
مدح خوانند مطیعان ثنائی بسیار
|
یک غلام است ولیکن ز سیاه و ز سفید
|
|
یک مطیع است ولیکن ز کبار و ز صغار
|
که اگر دست اجل جیب حیاتش بدرد
|
|
وندرین بقعه کند نقد بقا بر تو نثار
|
وز گلستان ثنای تو به حسرت به برد
|
|
بلبل نطق وی آن طایر نادر گفتار
|
جای او هیچ ستاینده نگیرد در دور
|
|
گر کند تا باید سعی سپهر دوار
|
محتشم لاف گزاف این همه سبحانالله
|
|
خود ستائیست کند به که کنی استغفار
|
پیش بلقیس و شی کز پیش از حور و پری
|
|
فوج فوجاند دوان بندهوش و چاکروار
|
تو که باشی که کنی چاکری خود ظاهر
|
|
تو که باشی که کنی بندگی خود اظهار
|
از تو این بس که دهی آینهی او ترتیب
|
|
از تو این بس که کنی ادعیهی او تکرار
|
آفتابا به خدائی که خداوندی اوست
|
|
سبب ظابطه رابطهی لیل و نهار
|
به رسولی که شب طاعت از افراط قیام
|
|
خواند مزملش از غایت رافت جبار
|
به امیری که در احرام نمازش هر شب
|
|
بانگ تکبیر ز تکبیر رسیدی به هزار
|
کاندرین ظلمت شب کز اثر خواب گران
|
|
نیست جز چشم من و چشم کواکب بیدار
|