ایضا در مدح شاه‌زاده پریخان خانم فرماید

تا درین قصر مقرنس نتواند دادن کش نشان از رخ آن شمسه‌ی خورشید عذار
به کسی بخت به خوابش هم اگر بنماید نگذارد که شود تا به قیامت بیدار
عهد علیای کمین جاریه‌اش بندد اگر چرخ بر ناقه‌ی خود گیردش از بهر مهار
درکشد ناقه‌ی مهار از کف او گر نکند سر تانیث خود اول به ضرورت اظهار
عطر پرورده‌ی هوای حرم عالی او بر زمین مشک فشان چون شود و عالیه بار
جنبش از باد برد حکمت بی چون بیرون که مبادا به مشامی کند آن نفخه گذار
ماه کز خیل ذکور است ز غم می‌کاهد که ز نامحرمیش نیست در آن حضرت بار
مهر کز سلک اناث است امیدی دارد که به آئین کنیزان شودش آینه دار
ماه اگر برقع از آن رخ به غلط بردارد غضبش حسن بصیرت ببرد از ابصار
نیست بر دامن پاک آنقدرش گرد هوس که بر آئینه‌ی مهر از اثر هیچ غبار
لرزد از نازکی خوی لطیفش چون بید باد چون بر قدمش گل کند از شاخ بهار
شمع بزمش اگر از باد نشیند مه و مهر سر بر آرند سراسیمه ز جیب شب تار
سایه را خواهد اگر از حرم اخراج کند مانع پرتو خورشید نگردد دیوار
ای کهان سپه صف شکنت پیل شکوه ای سگان حرم محترمت شیر شکار
حکم جزمت همه جا همچون قضا بی‌مهلت تیغ قهرت همه دم همچون اجل بی زنهار
تقویت جسته ز عونت قدر ذی قدرت تربیت دیده به دورت فلک بی‌پرگار
صیت انصاف تو چون آبروان در اطراف ذکر الطاف تو چون باد وزان در اقطار
بر نشان کف پایت رخ صد ماه جبین بر هلال سم رخشت سر صد شاه سوار
در رکابت همه اصناف ملک غاشیه کش از صفات همه اوراق فلک غاشیه‌دار
از برای مدد لشکر منصور تو بس نصرت و فتح که تازان ز یمین‌اند و یسار