ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ما
|
|
ما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ما
|
ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا
|
|
تا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ما
|
تا سبزه گردد شورهها تا روضه گردد گورها
|
|
انگور گردد غورهها تا پخته گردد نان ما
|
ای آفتاب جان و دل ای آفتاب از تو خجل
|
|
آخر ببین کاین آب و گل چون بست گرد جان ما
|
شد خارها گلزارها از عشق رویت بارها
|
|
تا صد هزار اقرارها افکند در ایمان ما
|
ای صورت عشق ابد خوش رو نمودی در جسد
|
|
تا ره بری سوی احد جان را از این زندان ما
|
در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب
|
|
روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما
|
گوهر کنی خرمهره را زهره بدری زهره را
|
|
سلطان کنی بیبهره را شاباش ای سلطان ما
|
کو دیدهها درخورد تو تا دررسد در گرد تو
|
|
کو گوش هوش آورد تو تا بشنود برهان ما
|
چون دل شود احسان شمر در شکر آن شاخ شکر
|
|
نعره برآرد چاشنی از بیخ هر دندان ما
|
آمد ز جان بانگ دهل تا جزوها آید به کل
|
|
ریحان به ریحان گل به گل از حبس خارستان ما
|