ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما
|
|
کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا
|
ای گل ز اصل شکری تو با شکر لایقتری
|
|
شکر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرینتر وفا
|
رخ بر رخ شکر بنه لذت بگیر و بو بده
|
|
در دولت شکر بجه از تلخی جور فنا
|
اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر
|
|
از گل برآ بر دل گذر آن از کجا این از کجا
|
با خار بودی همنشین چون عقل با جانی قرین
|
|
بر آسمان رو از زمین منزل به منزل تا لقا
|
در سر خلقان میروی در راه پنهان میروی
|
|
بستان به بستان میروی آن جا که خیزد نقشها
|
ای گل تو مرغ نادری برعکس مرغان میپری
|
|
کامد پیامت زان سری پرها بنه بیپر بیا
|
ای گل تو اینها دیدهای زان بر جهان خندیدهای
|
|
زان جامهها بدریدهای ای کربز لعلین قبا
|
گلهای پار از آسمان نعره زنان در گلستان
|
|
کای هر که خواهد نردبان تا جان سپارد در بلا
|
هین از ترشح زین طبق بگذر تو بیره چون عرق
|
|
از شیشه گلابگر چون روح از آن جام سما
|
ای مقبل و میمون شما با چهره گلگون شما
|
|
بودیم ما همچون شما ما روح گشتیم الصلا
|
از گلشکر مقصود ما لطف حقست و بود ما
|
|
ای بود ما آهن صفت وی لطف حق آهن ربا
|
آهن خرد آیینه گر بر وی نهد زخم شرر
|
|
ما را نمیخواهد مگر خواهم شما را بیشما
|
هان ای دل مشکین سخن پایان ندارد این سخن
|
|
با کس نیارم گفت من آنها که میگویی مرا
|
ای شمس تبریزی بگو سر شهان شاه خو
|
|
بی حرف و صوت و رنگ و بو بیشمس کی تابد ضیا
|