ایضا در مدح شاهزاده حمزه میرزا

مادر جود از سخا حامله چون شد فتاد با کرم حیدری همت او توامان
ای به صلابت سمر وی به سیاست مثل وی به شجاعت علم وی به مهابت نشان
از تو که سر تا قدم شعله‌ی سوزنده‌ای نایره‌ی مرکز فتاد دایره‌ی عظم و شان
شیهه شبدیز تو سینه‌ی رستم خراش نیزه‌ی خون ریز تو آتش جرات نشان
نور ضمیرت که تافت بر صفت ماه تاب شد به کتان هم مزاج پرده‌ی راز نهان
از اثر نار بغض یافته مانند مار خصم تو بر زیر پوست آبله بر استخوان
کاه تو با کوه خصم سنجد اگر روزگار سایه به چرخ افکند پایه‌ی کوه گران
عهد تو تا زودتر روی به دهر آورد سیلی سرعت کند رنجه نشای زبان
چرخ گری را اگر پاس تو گردد حفیظ با دل جمع ایستد بر سر نوک سنان
گر به شتابندگان نهی تو گردد دچار پای صبا را نخست رعشه کند تاروان
تنگ قبا شاهدیست عزم تو گوئی که ساخت قدرت پروردگار کاستش اندر مکان
زور تخلخل اگر عرصه نکردی وسیع تنگ فضائی بدی بر تو فضای جهان
دشمن از ادبار اگر در ره رمحت فتد آید از اقبال تو کار سنان از بنان
پیش کفت دوده ایست صرصری اندر قفا هرچه ازل تا ابد کرده بهم بحر و کان
آن که تو را مدعاست تیر جگر دوز تو منکر شان تو را ساخته خاطر نشان
ز آفت بخت نگون خصم تو را در مزاج غیر گل گرد میخ نشکفد از زعفران
کعبه کوکب که هست راه دو عالم درو صد ره و یک مشتریست هر ره و صد کاروان
گر به زمین بسپری نعل سمند جلال آینه دانی شود سربه سر این خاکدان
باره‌ی خورشید را هر سحری می‌کنند بر زبر چرخ زین تا کشی‌اش زیر ران
لیک به روی زمین از حرکات سریع داردش اندر سبل رخش تو سیلاب ران