بر آستانت آن که کند بیریا سجود
|
|
تعظیم ذوالمنن کندش آسمان حباب
|
در خجلت است از دل بخشندهات محیط
|
|
در شرمساری از کف پاشندهات سحاب
|
در دست خازنان تو ماند زر و گهر
|
|
غربال را اگر به توان ساخت ظرف آب
|
ای شاه و شاه زادهی دوران من حزین
|
|
کز شمع نطقم انجمن افروز شیخ و شاب
|
با آن که خسروان اقالیم نظم را
|
|
هم صاحبالرسم و هم مالکالرقاب
|
با آن که در مزارع نظم از کلام من
|
|
هر دانه گشته است ز صد خرمن از سحاب
|
با آن که در ممالک هند و بلاد روم
|
|
نظم من است خال رخ لل خوشاب
|
این جا که نسبتش به فغانست این و آن
|
|
بی وجه و ناروا و بعید است و ناصواب
|
یک مصرعم به جایزه هرگز نمیرسد
|
|
زان رو که خرمنم به جوی نیست در حساب
|
دیوان ثانی غزل من که حال هست
|
|
زیب کتابخانه نواب کامیاب
|
آرند اگر به مجلس عالی و یک غزل
|
|
خوانند حاضران سخن سنج از آن کتاب
|
ظاهر شود که لاف گزافی نبوده است
|
|
این حرف شاعرانهی که شد گفتهی بیحجاب
|
حال از برای شاهد آن دعوی این عزل
|
|
شد ضم به این قصیده زبر وجه انتخاب
|
ای زیر مشق سر خط حسن تو آفتاب
|
|
در مشق مد کشیدن زلف تو مشگناب
|
بس نقش خامه زیر و زبر گشت تا از آن
|
|
نقشی چنین ز دقت صانع شد انتخاب
|
عکست که جای کرده در آب ای محیط حسن
|
|
میبیندت مگر که چنین دارد اضطراب
|
در عالمی که رتبهی حسن از یگانگی است
|
|
نه آینه است عکسپذیر از رخت نه آب
|
هیهات ما و عزم وصال محال تو
|
|
کان کار و هم فعل خیالست و شغل و خواب
|
از من نهفته مانده به بزم از حجاب حسن
|
|
روئی که آن نهفته نمیگردد از نقاب
|
بیتی شنو ز محتشم ای بت که بهتر است
|
|
یک بیت عاشقانه ز بیتی پر از کتاب
|