در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه میرزا

ای ماه چارده ز جمال تو در حجاب حیران آفتاب رخت چشم آفتاب
شیدائی خرامش قد تو سرو باغ سودائی سلاسل موی تو مشگناب
خورشید در مقدمه‌ی شب کند طلوع بعد از غروب اگر ز جمال افکنی نقاب
ماه نو از نهایت تعظیم گشته است بر آسمان نگون که ببوسد تو را رکاب
رضوان اگر شود به سکان تو مختلط از اختلاط حور بهشتی کشد عذاب
از بهر گردن سگ زرین قلاده‌ات حور آورد ز گیسوی خود عنبرین طناب
از ترک چشمت آرزوی کاینات را در هر نگه هزار سوالی است بی‌جواب
بیدار از انفعال نگردند تا ابد حور وپری جمال تو بیند اگر به خواب
در بزم از فرشته عجب نبود ار خورد از دست ساقیان ملک پیکرت شراب
در رزم از هزار چه رستم عجب بود کارند در مقابل یک حمله‌ی تو تاب
تیغت اگر رسد به زمین سازدش دو نیم دارد نشان ضربت شمشیر بوتراب
از جوف هر حباب جهانی شود پدید چون نقش پادشاهیت دوران زند بر آب
یزدان که شاه حمزه غازیت نام کرد از زور حمزه در ازلت ساخت بهره‌یاب
صد بحر را اگر به یکی شعله سر دهند با حفظ کامل تو نیفتد ز التهاب
خود را ز چرخ در ظلمات افکند ز هم بر آفتاب اگر نظر اندازی از عتاب
ترسیده چشم ظلم چنان از عتاب تو که آرامگاه صعوه شود دیده‌ی عقاب
خواهی که پای بندی اگر جبرئیل را دست فرشتگان شود از حکم رشته‌ی تاب
اجزاش التزام معبت کنند اگر سیماب را ز تفرقه فرمائی اجتناب
چون قوت تو دست ضعیفان کند قوی سیمرغ را فرو کشد از آسمان به آب
گر عنکبوت را به مثل تقویت کنی در لعب کوه را کند آویزه‌ی لعاب