ور از فرض محالش همچو طفلان بهر آسایش | بخوابانند در گهواره امن و امان لرزد | |
ردیف افتاد پس دور از قوا فیختم کن ای دل | سخن را بر دعا تا کی بوان گفتن فلان لرزد | |
ز تحریک طبیعت تا درین مهد گران جنبش | تن سیماب کافتاده است دور از بطن کان لرزد | |
تن دشمن که اکنون میطپد بر روی خاک از تو | بزیر خاک نیز از صولتت سیماب سان لرزد |