جواب گفتن آن قاضی صوفی را

گر بگویی از پی تعلیم بود عین تجهیل از چه رو تفهیم بود
بلک می‌داند که گنج شاهوار در خرابیها نهد آن شهریار
بدگمانی نعل معکوس ویست گرچه هر جزویش جاسوس ویست
بل حقیقت در حقیقت غرقه شد زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد
با تو قلماشیت خواهم گفت هان صوفیا خوش پهن بگشا گوش جان
مر ترا هم زخم که آید ز آسمان منتظر می‌باش خلعت بعد آن
کو نه آن شاهست کت سیلی زند پس نبخشد تاج و تخت مستند
جمله دنیا را پر پشه بها سیلیی را رشوت بی‌منتها
گردنت زین طوق زرین جهان چست در دزد و ز حق سیلی ستان
آن قفاها که انبیا برداشتند زان بلا سرهای خود افراشتند
لیک حاضر باش در خود ای فتی تا به خانه او بیابد مر ترا
ورنه خلعت را برد او باز پس که نیابیدم به خانه‌ش هیچ کس