رجوع به داستان آن کمپیر

که ز سایه‌ی یوسف صاحب‌قران شد زلیخای عجوز از سر جوان
می‌شود مبدل به خورشید تموز آن مزاح بارد برد العجوز
می‌شود مبدل بسوز مریمی شاخ لب خشکی به نخلی خرمی
ای عجوزه چند کوشی با قضا نقد جو اکنون رها کن ما مضی
چون رخت را نیست در خوبی امید خواه گلگونه نه و خواهی مداد