ایها العشاق اقبالی جدید
|
|
از جهان کهنهی نوگر رسید
|
زان جهان کو چارهی بیچارهجوست
|
|
صد هزاران نادره دنیا دروست
|
ابشروا یا قوم اذ جاء الفرج
|
|
افرحوا یا قوم قد زال الحرج
|
آفتابی رفت در کازهی هلال
|
|
در تقاضا که ارحنا یا بلال
|
زیر لب میگفتی از بیم عدو
|
|
کوری او بر مناره رو بگو
|
میدمد در گوش هر غمگین بشیر
|
|
خیز ای مدبر ره اقبال گیر
|
ای درین حبس و درین گند و شپش
|
|
هین که تا کس نشنود رستی خمش
|
چون کنی خامش کنون ای یار من
|
|
کز بن هر مو بر آمد طبلزن
|
آنچنان کر شد عدو رشکخو
|
|
گوید این چندین دهل را بانگ کو
|
میزند بر روش ریحان که طریست
|
|
او ز کوری گوید این آسیب چیست
|
میشکنجد حور دستش میکشد
|
|
کور حیران کز چه دردم میکند
|
این کشاکش چیست بر دست و تنم
|
|
خفتهام بگذار تا خوابی کنم
|
آنک در خوابش همیجویی ویست
|
|
چشم بگشا کان مه نیکو پیست
|
زان بلاها بر عزیزان بیش بود
|
|
کان تجمش یار با خوبان فزود
|
لاغ با خوبان کند بر هر رهی
|
|
نیز کوران را بشوراند گهی
|
خویش را یکدم برین کوران دهد
|
|
تا غریو از کوی کوران بر جهد
|