باز گردانیدن صدیق رضی الله عنه واقعه‌ی بلال را رضی الله عنه و ظلم جهودان را بر وی و احد احد گفتن او و افزون شدن کینه‌ی جهودان و قصه کردن آن قضیه پیش مصطفی علیه‌السلام و مشورت در خریدن او

چون رود نور و شود پیدا دخان بفسرد عشق مجازی آن زمان
وا رود آن حسن سوی اصل خود جسم ماند گنده و رسوا و بد
نور مه راجع شود هم سوی ماه وا رود عکسش ز دیوار سیاه
پس بماند آب و گل بی آن نگار گردد آن دیوار بی مه دیووار
قلب را که زر ز روی او بجست بازگشت آن زر بکان خود نشست
پس مس رسوا بماند دود وش زو سیه‌روتر بماند عاشقش
عشق بینایان بود بر کان زر لاجرم هر روز باشد بیشتر
زانک کان را در زری نبود شریک مرحبا ای کان زر لاشک فیک
هر که قلبی را کند انباز کان وا رود زر تا بکان لامکان
عاشق و معشوق مرده ز اضطراب مانده ماهی رفته زان گرداب آب
عشق ربانیست خورشید کمال امر نور اوست خلقان چون ظلال
مصطفی زین قصه چون خوش برشکفت رغبت افزون گشت او را هم بگفت
مستمع چون یافت هم‌چون مصطفی هر سر مویش زبانی شد جدا
مصطفی گفتش که اکنون چاره چیست گفت این بنده مر او را مشتریست
هر بها که گوید او را می‌خرم در زیان و حیف ظاهر ننگرم
کو اسیر الله فی الارض آمدست سخره‌ی خشم عدو الله شدست