گربه در انبانم اندر دست عشق
|
|
یکدمی بالا و یکدم پست عشق
|
او همیگرداندم بر گرد سر
|
|
نه به زیر آرام دارم نه زبر
|
عاشقان در سیل تند افتادهاند
|
|
بر قضای عشق دل بنهادهاند
|
همچو سنگ آسیا اندر مدار
|
|
روز و شب گردان و نالان بیقرار
|
گردشش بر جوی جویان شاهدست
|
|
تا نگوید کس که آن جو راکدست
|
گر نمیبینی تو جو را در کمین
|
|
گردش دولاب گردونی ببین
|
چون قراری نیست گردون را ازو
|
|
ای دل اختروار آرامی مجو
|
گر زنی در شاخ دستی کی هلد
|
|
هر کجا پیوند سازی بسکلد
|
گر نمیبینی تو تدویر قدر
|
|
در عناصر جوشش و گردش نگر
|
زانک گردشهای آن خاشاک و کف
|
|
باشد از غلیان بحر با شرف
|
باد سرگردان ببین اندر خروش
|
|
پیش امرش موج دریا بین بجوش
|
آفتاب و ماه دو گاو خراس
|
|
گرد میگردند و میدارند پاس
|
اختران هم خانه خانه میدوند
|
|
مرکب هر سعد و نحسی میشوند
|
اختران چرخ گر دورند هی
|
|
وین حواست کاهلاند و سستپی
|
اختران چشم و گوش و هوش ما
|
|
شب کجااند و به بیداری کجا
|
گاه در سعد و وصال و دلخوشی
|
|
گاه در نحس فراق و بیهشی
|
ماه گردون چون درین گردیدنست
|
|
گاه تاریک و زمانی روشنست
|
گه بهار و صیف همچون شهد و شیر
|
|
گه سیاستگاه برف و زمهریر
|
چونک کلیات پیش او چو گوست
|
|
سخره و سجده کن چوگان اوست
|
تو که یک جزوی دلا زین صدهزار
|
|
چون نباشی پیش حکمش بیقرار
|