تفسیر قوله علیه‌السلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما

تا بروید عبرت و رحمت بدین تا ببرد بیخ بغض و رشک و کین
تو بدان نیت نگر در اقربا تا ز نزع او بسوزد دل ترا
کل آت آت آن را نقد دان دوست را در نزع و اندر فقد دان
وز غرضها زین نظر گردد حجاب این غرضها را برون افکن ز جیب
ور نیاری خشک بر عجزی مه‌ایست دانک با عاجز گزیده معجزیست
عجز زنجیریست زنجیرت نهاد چشم در زنجیرنه باید گشاد
پس تضرع کن کای هادی زیست باز بودم بسته گشتم این ز چیست
سخت‌تر افشرده‌ام در شر قدم که لفی خسرم ز قهرت دم به دم
از نصیحتهای تو کر بوده‌ام بت‌شکن دعوی و بت‌گر بوده‌ام
یاد صنعت فرض‌تر یا یاد مرگ مرگ مانند خزان تو اصل برگ
سالها این مرگ طبلک می‌زند گوش تو بیگاه جنبش می‌کند
گوید اندر نزع از جان آه مرگ این زمان کردت ز خود آگاه مرگ
این گلوی مرگ از نعره گرفت طبل او بشکافت از ضرب شگفت
در دقایق خویش را در بافتی رمز مردن این زمان در یافتی