هر نبیی اندرین راه درست
|
|
معجزه بنمود و همراهان بجست
|
گر نباشد یاری دیوارها
|
|
کی برآید خانه و انبارها
|
هر یکی دیوار اگر باشد جدا
|
|
سقف چون باشد معلق در هوا
|
گر نباشد یاری حبر و قلم
|
|
کی فتد بر روی کاغذها رقم
|
این حصیری که کسی میگسترد
|
|
گر نپیوندد به هم بادش برد
|
حق ز هر جنسی چو زوجین آفرید
|
|
پس نتایج شد ز جمعیت پدید
|
او بگفت و او بگفت از اهتزاز
|
|
بحثشان شد اندرین معنی دراز
|
مثنوی را چابک و دلخواه کن
|
|
ماجرا را موجز و کوتاه کن
|
بعد از آن گفتش که گندم آن کیست
|
|
گفت امانت از یتیم بی وصیست
|
مال ایتام است امانت پیش من
|
|
زانک پندارند ما را متمن
|
گفت من مضطرم و مجروححال
|
|
هست مردار این زمان بر من حلال
|
هین به دستوری ازین گندم خورم
|
|
ای امین و پارسا و محترم
|
گفت مفتی ضرورت هم توی
|
|
بیضرورت گر خوری مجرم شوی
|
ور ضرورت هست هم پرهیز به
|
|
ور خوری باری ضمان آن بده
|
مرغ پس در خود فرو رفت آن زمان
|
|
توسنش سر بستد از جذب عنان
|
چون بخورد آن گندم اندر فخ بماند
|
|
چند او یاسین و الانعام خواند
|
بعد در ماندن چه افسوس و چه آه
|
|
پیش از آن بایست این دود سیاه
|
آن زمان که حرص جنبید و هوس
|
|
آن زمان میگو کای فریادرس
|
کان زمان پیش از خرابی بصره است
|
|
بوک بصره وا رهد هم زان شکست
|
ابک لی یا باکیی یا ثاکلی
|
|
قبل هدم البصرة و الموصل
|