مناظره‌ی مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیه‌السلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام

یار شو تا یار بینی بی‌عدد زانک بی‌یاران بمانی بی‌مدد
دیو گرگست و تو هم‌چون یوسفی دامن یعقوب مگذار ای صفی
گرگ اغلب آنگهی گیرا بود کز رمه شیشک به خود تنها رود
آنک سنت یا جماعت ترک کرد در چنین مسبع نه خون خویش خورد
هست سنت ره جماعت چون رفیق بی‌ره و بی‌یار افتی در مضیق
همرهی نه کو بود خصم خرد فرصتی جوید که جامه‌ی تو برد
می‌رود با تو که یابد عقبه‌ای که تواند کردت آنجا نهبه‌ای
یا بود اشتردلی چون دید ترس گوید او بهر رجوع از راه درس
یار را ترسان کند ز اشتردلی این چنین همره عدو دان نه ولی
راه جان‌بازیست و در هر غیشه‌ای آفتی در دفع هر جان‌شیشه‌ای
راه دین زان رو پر از شور و شرست که نه راه هر مخنث گوهرست
در ره این ترس امتحانهای نفوس هم‌چو پرویزن به تمییز سبوس
راه چه بود پر نشان پایها یار چه بود نردبان رایها
گیرم آن گرگت نیابد ز احتیاط بی ز جمعیت نیابی آن نشاط
آنک تنها در رهی او خوش رود با رفیقان سیر او صدتو شود
با غلیظی خر ز یاران ای فقیر در نشاط آید شود قوت‌پذیر
هر خری کز کاروان تنها رود بر وی آن راه از تعب صدتو شود
چند سیخ و چند چوب افزون خورد تا که تنها آن بیابان را برد
مر ترا می‌گوید آن خر خوش شنو گر نه‌ای خر هم‌چنین تنها مرو
آنک تنها خوش رود اندر رصد با رفیقان بی‌گمان خوشتر رود