مناظره‌ی مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیه‌السلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام

مرغ گفتش خواجه در خلوت مه‌ایست دین احمد را ترهب نیک نیست
از ترهب نهی کردست آن رسول بدعتی چون در گرفتی ای فضول
جمعه شرطست و جماعت در نماز امر معروف و ز منکر احتراز
رنج بدخویان کشیدن زیر صبر منفعت دادن به خلقان هم‌چو ابر
خیر ناس آن ینفع الناس ای پدر گر نه سنگی چه حریفی با مدر
در میان امت مرحوم باش سنت احمد مهل محکوم باشد
گفت عقل هر که را نبود رسوخ پیش عاقل او چو سنگست و کلوخ
چون حمارست آنک نانش امنیتست صحبت او عین رهبانیتست
زانک غیر حق همه گردد رفات کل آت بعد حین فهو آت
حکم او هم حکم قبله‌ی او بود مرده‌اش خوان چونک مرده‌جو بود
هر که با این قوم باشد راهبست که کلوخ و سنگ او را صاحبست
خود کلوخ و سنگ کس را ره نزد زین کلوخان صد هزار آفت رسد
گفت مرغش پس جهاد آنگه بود کین چنین ره‌زن میان ره بود
از برای حفظ و یاری و نبرد بر ره ناآمن آید شیرمرد
عرق مردی آنگهی پیدا شود که مسافر همره اعدا شود
چون نبی سیف بودست آن رسول امت او صفدرانند و فحول
مصلحت در دین ما جنگ و شکوه مصلحت در دین عیسی غار و کوه
گفت آری گر بود یاری و زور تا به قوت بر زند بر شر و شور
چون نباشد قوتی پرهیز به در فرار لا یطاق آسان بجه
گفت صدق دل بباید کار را ورنه یاران کم نیاید یار را