تجدید مطلع

گرت هواست که دایم درین وسیع فضا بود قضا به رضایت بده رضا به قضا
هوا بهر چه رضا ده شود مشو راضی خدا بهر چه نه راضی بود مباش رضا
مریض جهلی از آن کت هوس بود نشکیب که جز غذای مضر نیست مرضی مرضا
نشان رخصت عیشت نویسد ارشه دل طلب نمای ز دستور عقل هم امضا
بگرد مفسد مسری مرض مرو که مدام مریض مهر الهیست را ده مرضا
ز صولت صمدی باش همچو بید ز باد مدام رعشه بر اندام و لرزه بر اعضا
چو بی گمان اجلت می‌رسد تو آب کسی رضا نجسته مخور بر امید استرضا
مساز شعبده با آن که قدرتش هر شام شکسته در کله چرخ بیضه‌ی بیضا
چنان به خلق به آهستگی بزی که زند فرشته بر تو برین بام چرخ کوس وفا
ز شش جهت نکشی دردسر اگر نکشی نفس مبند درین هفت گنبد مینا
فراز قاف قناعت گر آشیان سازی فروتنی نکشد پشه تو از عنقا
مباش عاشق افراط و مایل تفریط کزین دو خصلت بد خسروان شوند گدا
نکوترین صور در معاشت از کم و بیش توسطت که بخیرالامور اوسطها
ولی ز خرج تو گر بحر و بر شود بهتر که قطره‌ای ز کف ممسکت شود دریا
گه سخا مکن ابرو ترش ز عادت کبر تو چون حلاوه فروشی مباش سرکه نما
اگر نهی قدمی بی‌رضا دوست بنه هزار بار جبین بر زمین به استعفا
به آب حلم بشو روی تابناک غضب چو آتش تو نیاید به هیچ رو اطفا
به هیچ خلوتی از روی راز خلق مشو نقابکش که محال است در زمانه خلا
به باغ روی کسی کز محرمات بود چو محرمان مبر آهوی چشم را به چرا
مگرد گرد عروس جهان به خاطر جمع که او عقیم نما جادوئیست تفرقه‌زا