مقنعه و حلهی عروسان نکو
|
|
کنگ امرد را بپوشانید او
|
شمع را هنگام خلوت زود کشت
|
|
ماند هندو با چنان کنگ درشت
|
هندوک فریاد میکرد و فغان
|
|
از برون نشنید کس از دفزنان
|
ضرب دف و کف و نعرهی مرد و زن
|
|
کرد پنهان نعرهی آن نعرهزن
|
تا به روز آن هندوک را میفشارد
|
|
چون بود در پیش سگ انبان آرد
|
زود آوردند طاس و بوغ زفت
|
|
رسم دامادان فرج حمام رفت
|
رفت در حمام او رنجور جان
|
|
کون دریده همچو دلق تونیان
|
آمد از حمام در گردک فسوس
|
|
پیش او بنشست دختر چون عروس
|
مادرش آنجا نشسته پاسبان
|
|
که نباید کو کند روز امتحان
|
ساعتی در وی نظر کرد از عناد
|
|
آنگهان با هر دو دستش ده بداد
|
گفت کس را خود مبادا اتصال
|
|
با چو تو ناخوش عروس بدفعال
|
روز رویت روی خاتونان تر
|
|
کیر زشتت شب بتر از کیر خر
|
همچنان جمله نعیم این جهان
|
|
بس خوشست از دور پیش از امتحان
|
مینماید در نظر از دور آب
|
|
چون روی نزدیک باشد آن سراب
|
گنده پیرست او و از بس چاپلوس
|
|
خویش را جلوه کند چون نو عروس
|
هین مشو مغرور آن گلگونهاش
|
|
نوش نیشآلودهی او را مچش
|
صبر کن کالصبر مفتاح الفرج
|
|
تا نیفتی چون فرج در صد حرج
|
آشکارا دانه پنهان دام او
|
|
خوش نماید ز اولت انعام او
|