نکوهیدن ناموسهای پوسیده را کی مانع ذوق ایمان و دلیل ضعف صدق‌اند و راه‌زن صد هزار ابله چنانک راه‌زن آن مخنث شده بودند گوسفندان و نمی‌یارست گذشتن و پرسیدن مخنث از چوپان کی این گوسفندان تو مرا عجب گزند گفت ای مردی و در تو رگ مردی هست همه فدای تو اند و اگر مخنثی هر یکی ترا اژدرهاست مخنثی دیگر هست کی چون گوسفندان را بیند در حال از راه باز گردد نیارد پرسیدن ترسد کی اگر بپرسم گوسفندان در من افتند و مرا بگزند

که ای خداوند کریم و بردبار ده امانم زین دو شاخه‌ی اختیار
جذب یک راهه‌ی صراط المستقیم به ز دو راه تردد ای کریم
زین دو ره گرچه همه مقصد توی لیک خود جان کندن آمد این دوی
زین دو ره گرچه به جز تو عزم نیست لیک هرگز رزم هم‌چون بزم نیست
در نبی بشنو بیانش از خدا آیت اشفقن ان یحملنها
این تردد هست در دل چون وغا کین بود به یا که آن حال مرا
در تردد می‌زند بر همدگر خوف و اومید بهی در کر و فر