قند او را بد مدد از بحر جود
|
|
پس ز سرکهی اهل عالم میفزود
|
واحد کالالف کی بود آن ولی
|
|
بلک صد قرنست آن عبدالعلی
|
خم که از دریا درو راهی شود
|
|
پیش او جیحونها زانو زند
|
خاصه این دریا که دریاها همه
|
|
چون شنیدند این مثال و دمدمه
|
شد دهانشان تلخ ازین شرم و خجل
|
|
که قرین شد نام اعظم با اقل
|
در قران این جهان با آن جهان
|
|
این جهان از شرم میگردد جهان
|
این عبارت تنگ و قاصر رتبتست
|
|
ورنه خس را با اخص چه نسبتست
|
زاغ در رز نعرهی زاغان زند
|
|
بلبل از آواز خوش کی کم کند
|
پس خریدارست هر یک را جدا
|
|
اندرین بازار یفعل ما یشا
|
نقل خارستان غذای آتش است
|
|
بوی گل قوت دماغ سرخوش است
|
گر پلیدی پیش ما رسوا بود
|
|
خوک و سگ را شکر و حلوا بود
|
گر پلیدان این پلیدیها کنند
|
|
آبها بر پاک کردن میتنند
|
گرچه ماران زهرافشان میکنند
|
|
ورچه تلخانمان پریشان میکنند
|
نحلها بر کو و کندو و شجر
|
|
مینهند از شهد انبار شکر
|
زهرها هرچند زهری میکنند
|
|
زود تریاقاتشان بر میکنند
|
این جهان جنگست کل چون بنگری
|
|
ذره با ذره چو دین با کافری
|
آن یکی ذره همی پرد به چپ
|
|
وآن دگر سوی یمین اندر طلب
|
ذرهای بالا و آن دیگر نگون
|
|
جنگ فعلیشان ببین اندر رکون
|
جنگ فعلی هست از جنگ نهان
|
|
زین تخالف آن تخالف را بدان
|
ذرهای کان محو شد در آفتاب
|
|
جنگ او بیرون شد از وصف و حساب
|