گر رسیدی مستی بیجهد تو
|
|
حفظ کردی ساقی جان عهد تو
|
پشتدارت بودی او و عذرخواه
|
|
من غلام زلت مست اله
|
عفوهای جمله عالم ذرهای
|
|
عکس عفوت ای ز تو هر بهرهای
|
عفوها گفته ثنای عفو تو
|
|
نیست کفوش ایها الناس اتقوا
|
جانشان بخش و ز خودشان هم مران
|
|
کام شیرین تو اند ای کامران
|
رحم کن بر وی که روی تو بدید
|
|
فرقت تلخ تو چون خواهد کشید
|
از فراق و هجر میگویی سخن
|
|
هر چه خواهی کن ولیکن این مکن
|
صد هزاران مرگ تلخ شصت تو
|
|
نیست مانند فراق روی تو
|
تلخی هجر از ذکور و از اناث
|
|
دور دار ای مجرمان را مستغاث
|
بر امید وصل تو مردن خوشست
|
|
تلخی هجر تو فوق آتشست
|
گبر میگوید میان آن سقر
|
|
چه غمم بودی گرم کردی نظر
|
کان نظر شیرین کنندهی رنجهاست
|
|
ساحران را خونبهای دست و پاست
|