در آب کوچه پدید آورنده از هر سو
|
|
به محض صنع مشبک کننده دریا
|
درآورنده موسی ز گرد راه به بحر
|
|
روان کنندهی فرعون مدبرش ز قفا
|
ز انتقام به زاری کشنده فرعون
|
|
وز التفات به ساحل کشنده موسی
|
به بطن حوت مقید کنندهی یونس
|
|
به جرم سرکشی از قوم مبتلا به بلا
|
دگر به لطف ز قید جسد گداز چنان
|
|
گرفته دست امید افکنندهاش به عرا
|
به مال و ملک و باولاد و عترت ایوب
|
|
زننده برق فنا وز قفا دهندهی بقا
|
مزاج موم به آهن ده از ید داود
|
|
به زیر ران سلیمان ستور کش ز صبا
|
به عهد شیب ز همخوابه عقیمالطبع
|
|
به حضرت زکریا دهنده یحیا
|
ز ابر صلب بشر قطره ناچکانیده
|
|
صدف گران کن مریم ز گوهر عیسا
|
به یک اشاره ز انگشت آفتاب رسل
|
|
محمد عربی شاه یثرب و بطحا
|
شکاف در قمر افکن به آسمان بلند
|
|
به دهر غلغله افکن ز بانگ و اعجبا
|
مزاج آتش سوزنده را رماننده
|
|
ز قصد موی دلاویز بوی آن مولا
|
برای گفتن تسبیح خویش در کف وی
|
|
زبان دهنده و ناطق کننده حصبا
|
بذئب و ضب سخن آموز کز نبوت او
|
|
خبر دهنده به ناقاتلان آن دعوا
|
ز دشت سوی وی اشجار را دواننده
|
|
که ستر خویش کند آن یگانه دو سرا
|
مکان دهندهی آن مهر منجلی در غار
|
|
کشان ز تار عناکب بر او نقاب خفا
|
سر نیاز غضنفر نهنده بر ره عجز
|
|
بر کمینه محبش به کوری اعدا
|
به دست خادم وی چوبی از ارادهی او
|
|
بدل کننده به شمع منیر شعشعه زا
|
گه از میان دو انگشت معجز آثارش
|
|
به آب مرحمت آتش فشان مسربها
|
گه از کفش به طعام قلیل بخشنده
|
|
کفایتی که به خلق کثیر کرده وفا
|