تمثیل فکر هر روزینه کی اندر دل آید به مهمان نو کی از اول روز در خانه فرود آید و فضیلت مهمان‌نوازی و ناز مهمان کشیدن و تحکم و بدخویی کند به خداوند خانه

هر دمی فکری چو مهمان عزیز آید اندر سینه‌ات هر روز نیز
فکر را ای جان به جای شخص دان زانک شخص از فکر دارد قدر و جان
فکر غم گر راه شادی می‌زند کارسازیهای شادی می‌کند
خانه می‌روبد به تندی او ز غیر تا در آید شادی نو ز اصل خیر
می‌فشاند برگ زرد از شاخ دل تا بروید برگ سبز متصل
می‌کند بیخ سرور کهنه را تا خرامد ذوق نو از ما ورا
غم کند بیخ کژ پوسیده را تا نماید بیخ رو پوشیده را
غم ز دل هر چه بریزد یا برد در عوض حقا که بهتر آورد
خاصه آن را که یقینش باشد این که بود غم بنده‌ی اهل یقین
گر ترش‌رویی نیارد ابر و برق رز بسوزد از تبسمهای شرق
سعد و نحس اندر دلت مهمان شود چون ستاره خانه خانه می‌رود
آن زمان که او مقیم برج تست باش هم‌چون طالعش شیرین و چست
تا که با مه چون شود او متصل شکر گوید از تو با سلطان دل
هفت سال ایوب با صبر و رضا در بلا خوش بود با ضیف خدا
تا چو وا گردد بلای سخت‌رو پیش حق گوید به صدگون شکر او
کز محبت با من محبوب کش رو نکرد ایوب یک لحظه ترش
از وفا و خجلت علم خدا بود چون شیر و عسل او با بلا
فکر در سینه در آید نو به نو خند خندان پیش او تو باز رو
که اعذنی خالقی من شره لا تحرمنی انل من بره
رب اوزعنی لشکر ما اری لا تعقب حسرة لی ان مضی