گفت ای شه جملگی فرمان تراست
|
|
با وجود آفتاب اختر فناست
|
زهره کی بود یا عطارد یا شهاب
|
|
کو برون آید به پیش آفتاب
|
گر ز دلق و پوستین بگذشتمی
|
|
کی چنین تخم ملامت کشتمی
|
قفل کردن بر در حجره چه بود
|
|
در میان صد خیالیی حسود
|
دست در کرده درون آب جو
|
|
هر یکی زیشان کلوخ خشکجو
|
پس کلوخ خشک در جو کی بود
|
|
ماهیی با آب عاصی کی شود
|
بر من مسکین جفا دارند ظن
|
|
که وفا را شرم میآید ز من
|
گر نبودی زحمت نامحرمی
|
|
چند حرفی از وفا واگفتمی
|
چون جهانی شبهت و اشکالجوست
|
|
حرف میرانیم ما بیرون پوست
|
گر تو خود را بشکنی مغزی شوی
|
|
داستان مغز نغزی بشنوی
|
جوز را در پوستها آوازهاست
|
|
مغز و روغن را خود آوازی کجاست
|
دارد آوازی نه اندر خورد گوش
|
|
هست آوازش نهان در گوش نوش
|
گرنه خوشآوازی مغزی بود
|
|
ژغژغ آواز قشری کی شنود
|
ژغژغ آن زان تحمل میکنی
|
|
تا که خاموشانه بر مغزی زنی
|
چند گاهی بیلب و بیگوش شو
|
|
وانگهان چون لب حریف نوش شو
|
چند گفتی نظم و نثر و راز فاش
|
|
خواجه یک روز امتحان کن گنگ باش
|