صبر کن اندر جهاد و در عنا
|
|
دم به دم میبین بقا اندر فنا
|
وصف سنگی هر زمان کم میشود
|
|
وصف لعلی در تو محکم میشود
|
وصف هستی میرود از پیکرت
|
|
وصف مستی میفزاید در سرت
|
سمع شو یکبارگی تو گوشوار
|
|
تا ز حلقهی لعل یابی گوشوار
|
همچو چه کن خاک میکن گر کسی
|
|
زین تن خاکی که در آبی رسی
|
گر رسد جذبهی خدا آب معین
|
|
چاه ناکنده بجوشد از زمین
|
کار میکن تو بگوش آن مباش
|
|
اندک اندک خاک چه را میتراش
|
هر که رنجی دید گنجی شد پدید
|
|
هر که جدی کرد در جدی رسید
|
گفت پیغمبر رکوعست و سجود
|
|
بر در حق کوفتن حلقهی وجود
|
حلقهی آن در هر آنکو میزند
|
|
بهر او دولت سری بیرون کند
|